عاشقانه های من
انسان موجودیست که زیاد موجود نیست

چوپان قصه...دروغگو نبود.......تنها بود!..............از فرط تنهایی فریاد
گرگ!گرگ!سر میداد!...............افسوس که کسی تنهاییش را درک
نکرد.........همه در پی گرگ بودند!در این میان تنها گرگ فهمید که
چوپان چقدر تنهاست

حواسمون باشه......دل آدما شیشه نیس که روش «هاااااااا»
کنیم......بعد با انگشت روش قلب بکشیم و وایستیم آب شدنشو تماشا
کنیم...........رو شیشه ی نازک دل آدما اگه قلب کشیدیم باید مردونه
پاش وایستیم......(افسوس که من...)

همیشه حرارت لازم نیست.............گاه از سردی نگاهی میتوان
سوخت و خاکستر شد

غرورم رو تحمل کن!که من محتاج دستاتم
درسته ساکتم امّا!همیشه محو حرفاتم
یکم با من مدارا کن!جدایی خیلی بیرحمه
کی جز تو توی این دنیا!همه حرفامو می فهمه
صدام کن!با صدای تو!میخوام عاشق ترین باشم
بگو میگیری دستامو!نمی خوام دیگه تنها شم

دلم هوایت را کرده!بیا
...
اما نه!دلم که پیش توست
پس چرا اینقدر بی تابم؟
شاید ....
شاید دل تو نزد دیگریست

کلّ اسامی توی موبایلم رو به اسم تو تغییر دادم
حالا هرروز بهم زنگ میزنی
یک بار هم نه!چند بار
تازه تغییر صدا هم میدی
من که میدونم تو هم دلت تنگ منه

هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن
.....
به هر حال دارم فراموش می کنم
...
فراموش شدنم را
خدایا !
من را در برابر بعضی از دوستانم محافظت کن
خودم از عهده تمام دشمنانم بر میآیم

از ما که گذشت !
ولی به دیگری موقتی بودنت را گوشزد کن
تا از همان اول فکری به حال جای خالیت کند

راستـش را بگو:نکند تو همان "این نیز" هستی که همیشه می گذری؟
خواهش میکنم:
بی حوصلگی هایم را ببخش
بدخلقی هایم را فراموش کن
بی اعتنایی هایم را جدی نگیر
در عوض
من هم تو را می بخشم
که مسبب همه ی اینهایی

باران همیشه می بارد
اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند!
نامردیست آن همه اشک را
به یک چشمک فروختن

تیغ روزگار
شاهرگ " کلامم " را چنان بریده
که سکوتم " بند " نمی آید

آدم ها عادت می کنند
به هر چیزی
حتی به خنجر هایی
که از پشت می خورند

+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۱ ساعت ۷:۵۸ ب.ظ توسط MaHsA
|
عاشقانه ای از اعماق قلبم نوشته ام....پیشکشی به تمام عاشقان هستی