خوش بحالت فاحشه

از همان اول ميداني از تو چه ميخواهند

خوش بحالت که کسي تو را با حرف هاي عاشقانه خام نميکند

خوش بحالت که از همان اول ميداني ادم هاي کنارت موقتي هستند

و با طلوع خورشيدي ترکت ميکنند

خوش بحالت که هيچ وقت انتظارشان را نميکشي

و ميداني شايد براي شب ديگرشان فاحشه ي ديگري را در اغوش داشته باشند

من فاحشه نبودم

هيچ کدام از اين ها را هم نميدانستم

شايد براي همين است

که حالا معشوق من هم

در اغوش تو ميخوابد


نه کسی منتظر است

نه کسی چشم به راه

نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه

بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست؟

وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه

 

 

ﭘﺸﺖ ﺻﺤﺮﺍﺷﻬﺮﯾﺴﺖ

ﮐﻪ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺭﺁﻧﺠﺎﺩﺍﺭﻡ

ﻫﺮﮐﺠﺎﻫﺴﺖ

ﺑﻪ ﻫﺮﻓﮑﺮ

ﺑﻪ ﻫﺮﺣﺎﻝ

ﻭﺑﻪ ﻫﺮﮐﺎﺭ

ﻋﺰﯾﺰﺍﺳﺖ

ﺧﺪﺍﯾﺎﺗﻮﻧﮕﻬﺪﺍﺭﺵ ﺑﺎش



دلتنگ كه باشى آدم ديگرى مى شوى

خشن تر، عصبى تر، كلافه تر و تلخ تر و جالب تر اين كه با اطراف هم كارى ندارى
.......
همه اش را نگه مى دارى و دقيقا سر همان كسى خالى مى كنى كه دلتنگ اش هستى



 
دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند؟
گفته بودم مردم اینجا بدند!
دیدی آخرساقه ی جانت شکست؟
آن عزیزت عهدوپیمانت شکست؟
دیدی ای دل درجهان یک یارنیست؟
هیچکس در زندگی غمخوار نیست!
آه دیدی سادگی جان داده است؟
جای خود را گل به سیمان داده است!
دیدی آخر حرف من بیجا نبود؟
از برای عشق اینجا جا نبود!
نوبهار عمر را دیدی چه شد؟
زندگی را هیچ فهمیدی چه شد؟
دیدی ای دل؟
دوستیها بی بهاست
...




  يادت باشـــــــــد:
دلت که شکست:
سرت را بگيري بالا
تلافي نکن
فرياد نزن
شرمگين نباش
حواست باشد:
دل شکسته،گوشه‌هايش تيز است
مبادا که دل و دست آدمي را که روزي دلدارت بود زخمي کني به کين
مبادا که فراموش کني روزي شاديش آرزويت بود
...
صبور باش و ساکت
بغضت را پنهان کن
رنجت را پنهان‌تر


 
کم طاقتی، عادت آن روزهایت بود؛ این روزها برای گرفتن خبری از من عجیب صبور شده ای




امروز دوباره دلم شکست
از همان جاي قبلي...!
کاش ميشد اخر اسمت نقطه گذاشت تا ديگر شروع نشوي
کاش ميشد فرياد بزنم:پايااااااان
و همه چيز تمام ميشد
دلم خيلي گرفته
اينجا نميشه به کسي نزديک شد
ادمها از دور دوست داشتني ترند



میـدونی بن بست زنـدگی کـجـاست ... ؟!
جــایــی کـه:
نـه حـــق خــواسـتن داری
نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن



من ماندم و ۱۶ جلد لغت نامه که هیچ کدام از واژه هایشان مترادف این " دلتنگی " های لعنتی نمیشوند !! کاش دهخدا می دانست دلتنگی معنا ندارد ، درد دارد



 
دلم که تنگ مي شود به آسمان نگاه مي کنم .دلم قرص ميشود که تو هم زير همين سقفي
 
 
 
رفتنت
نبودنت
نامرديت...
هيچکدام نه اذيتم کرد
و نه برايم سوال شد!!
فقط يك بغض خفه ام مي کند...!
چگونه نگاهت کردکه مرا اينگونه تنها گذاشتي...؟؟


خـــدایـــــا
به تو میسپرمش
امّا یه خواهشــــی ازت دارم..... !
یه روزی
.....یه جایی
.....بغل یه غریبه
......مســــــــــت مست
بدجـــــــوری یاد من بندازیـــــــش


 

 
چند وقتیست هر چه می گردم
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم
 نگاهم اما
گاهی حرف می زند
گاهی فریاد می کشد
و من همیشه به دنبال کسی می گردم
که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید


خوبم...!
باور کنید...;
اشک ها را ریخته ام...
غصه ها را خورده ام...;
 نبودن ها را شمرده ام...;
این روزها که میگذرد...
خالی ام...;
خالی ام از
 خشم
دلتنگی
نفرت...
و حتی از عشق...!
خالی ام از احساس




گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...
میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!
اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...

 

به "سگ" استخون بدی ..
دورت میگرده
واست دم تکون میده !!!
من به تو "دل " داده بودم ... لعنتـــــــــــــــــــی



در باز و بسته شد
حتما باد باز شوخی اش گرفته،
ادای آمدنت را در می آورد



من انتظار تو را مي کِـــشم
تو مرا از انتظارت مي کـُـــشي ...
لعنت بر هر چه فتحه و ضمه وکسره