من بودم ، تو و یک عالمه حرف


و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد

 

کاش بودی و می فهمیدی

 

وقت دلتنگی

 

یک آه

 

چقدر وزن دارد


***


فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد

فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد

فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت:

"راحت شدم ..."

***


شبیه آن مسجد بین راهی تنهایم

هرکسی هم که می آید، می شکند

هم نمازش را

هم دلم را

و می رود


***

آنقــدر مــــرا سرد کـــرد

از خــــودش

از عشـــق

کــه حـــالا بــه جـــای دلبستن

یــــخ بستــه ام!

آهــــای

روی احســاســم پــا نگذاریــد

لیـــز می خوریــد


***


هی فلانی

دیگرهوای برگرداندنت راندارم
هرجاکه دلت می خواهدبرو!
فقط وقتی دوباره هوای من به سرت زد
آنقدرآسمان دلت بگیردکه باهزارشب گریه چشمانت بازهم
"آرام نگیری"